English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8267 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
head word U کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
head to head polymer U بسپار سر به سر
i came across a word بکلمه ای برخوردم
last word U اتمام حجت
in a word <idiom> U به طور خلاصه
last word U بیان یا رفتار قاطع
say the word <idiom> U علامت دادن
last word <idiom> U نظر نهایی
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
last word U حرف اخر
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
in a word U خلاصه
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
in one word U خلاصه
keep to one's word U سر قول خود بودن
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
upon my word U به شرافتم قسم
the last word U سخن قطعی
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن اخر
say a word U سخن گفتن
say a word U حرف زدن
to say a word U سخن گفتن
to say a word U حرف زدن
that is not the word for it U لغتش این نیست
the last word U حرف اخر
word for word U طابق النعل بالنعل
word for word U تحت اللفظی
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
word for word U کلمه به کلمه
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
take my word for it U قول مراسندبدانید
word U کلمه
word U بالغات بیان کردن
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word U مشابه 10721
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word U لغات رابکار بردن
word U فرمان
word U عهد
word U لغت
word U لفظ
word U گفتار
word U واژه سخن
word U حرف
word U عبارت
word U پیغام خبر
word U قول
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
at his word U بفرمان او
at his word U بحرف او
word for word <adv.> U مو به مو
word U اطلاع
word for word <adv.> U نکته به نکته
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
to keep to one's word U درست پیمان بودن
word U واژه
stimulus word U واژه محرک
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
that word is obsolescent U ان واژه کم کم دارد مهجور
that word is obsolescent U میشود
status word U کلمه وضعیت نما
speak a word U چیزی بگویید حرفی بزنید
to p an element to a word U جزئی از سر واژهای دراوردن
to pause upon a word U روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
the root of a word U ریشه واژه
to forfeit ones word U پیمان پکستن بدقول درامدن
to forfeit ones word U بدقولی کردن
to pass one's word U قول دادن
to impawn one's word U قول دادن
the word is sanctioned by use U کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
to get in a word edgeways U سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to get a word in edgewise U طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
to pawn one's word U عهد کردن
to pawn one's word U قول دادن
the root of a word U اصل کلمه
speak a word U سخنی بگویید
smear word U عنوان یا لقب اهانت امیز تهمت
machine word U کلمه ماشین
loan word U لغت اقتباسی
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
key word مفتاح
instruction word U کلمه دستورالعمل
in word and deed U درگفتارو عمل
in the p sense of the word U بمعنی واقعی کلمه
his bare word U قول خشک وخالی او
he is a man of his word U گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
half word U نیم کلمه
ghost word U کلمه غیرمصطلح
ghost word U لغت غیر مستعمل
function word U کلمه دستوری
full word U کلمه کامل
memory word U کلمه حافظه
microsoft word U یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
mum's the word U این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
send word for him U پیغام برای او بفرستید
send word U خبر دادن
send word U پیغام دادن
score out that word U روی ان واژه خط بکشید
score out that word U ان واژه را خط بزنید
say a good word for U دفاع کردن
say a good word for U تعریف کردن
reserved word U کلمه محفوظ
repetition of a word U باز گوئی یاتکرارسخن
introductory word U کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
relying on his word U باستناد سخن وی
procedure word U کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
swear-word U کفر
one word sentence U جمله تک واژهای
numeric word U کلمه عددی
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
full word U تمام کلمه
to pawn one's word U پیمان بستن
swear-word U فحش
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
What is the meaning of this word ? U معنی این لغت چیست ؟
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
give someone one's word <idiom> U قول دادن یا بیمه کردن
word of mouth <idiom> U از منبع موثق
mum's the word <idiom> U دهان قرص
A word is enough to the wise . <proverb> U براى عاقل یک یرف بس است .
Word of honor . U قول شرف
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
swear-word U ناسزا
word correction U اصلاحکلمه
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
written word U کلماتنوشتاری
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
He didnt say a word. U یک کلام هم حرف نزد
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> U تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
A mans word is one . <proverb> U یرف مرد یکى است .
word choice U جمله بندی
word book U دیکشنری
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
word book U لغت نامه
word book U فرهنگ لغات
word choice U کلمه بندی
word choice U بیان
word book U واژه نامه
word book U کتاب لغت
word book U قاموس
to pledge one's word U قول یا پیمان دادن
word book U کتاب لغت
word count U واژه شماری
word deafness U واژه کری
word fluency U سیالی واژگانی
word frequency U بسامد واژگانی
word hoard U لغت نامه
word length U طول کلمه
word length U درازای کلمه
word and deed U گفتاروکردار قول وفعل
word addressable U نشانی پذیری کلمه
to plight one's word U قول دادن
to plight one's word U عهد کردن
to plight one's word U متعهدشدن
to rime one word with another U یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
to send word U پیغام دادن
to send word U خبردادن
to stick to one's word U سر قول خود ایستادن
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
word mark U نشان کلمه
word mark U علامت کلمه
word of command U فرمان نظامی
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word time U زمان کلمه
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
word wrap U حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word wrap U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
buzz word U رمز واژه
buzz word U لغت بابروز
four-letter word U واژهیچهار حرفی
word square U جدول کلمات متقاطع
word square U acrostic
word of command U فرمان انتصاب
word of honour U قول شرف
word order U ترتیب واژه ها
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
Recent search history Forum search
3reza afshar
1affixation
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
2من دل درد دأرم
2لب آب
1رئیس ارگان
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com